بنیامینبنیامین، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره

پسرم بنیامین بهترین هدیه خدا

خاطره به دنیا آمدنت

پنجشنبه ١٢ مرداد ١٣٩١ ساعت ٣:٣٠ صبح با دردی که زیر شکمم احساس میکردم از خواب بیدار شدم و کمی توی خونه رراه رفتم ولی اصلا فکر نمیکردم که درد زایمان باشه با صدای من بابا امیرت هم از خواب بیدار شد و گفت میخوای بریم بیمارستان ولی من دیدم دردم کمی بهتر شد گفتم هیچی نیست و گرفتم خوابیدم ساعت ٤:٣٠ صبح بود که با ترکیدن چیزی هراسان از خواب بیدار شدم و به بابا امیر گفتم کیسه آبم ترکید بابا امیر تا چراغ اتاق رو روشن کرد دیدیم همه جا خونه وحشت کرده بودیم از ترس میلرزیدم فقط به امیر گفتم مدارکو بردار و نمیدونیم با چه سرعتی خودمونو رسوندیم بیمارستان  خدا رو شکر که موقع سحری بود و ماه رمضان خیابونا هم خلوت .با آسانسور رفتیم طبقه بالا منم فقط گریه میکر...
28 آبان 1391